-
نمیتونم گریه کنم
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 03:55
دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن نگو که از...
-
رخ نداده هنوز
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 03:35
رسیده ام به غریبی که رخ نداده هنوز و اتفاق عحیبی که رخ نداده هنوز و جرم تازه ی از پیش متهم شده ام گناه گندم و سیبی که رخ نداده هنوز میان چشم من و تو کسی لگد کوبید به عشق، حس نجیبی که رخ نداده هنوز هنوز منتظرم من اگر چه می افتد دلم به دام فریبی که رخ نداده هنوز به احتمال قوی مرگ در کمین من است و خواب های مهیبی که رخ...
-
میلاد ولایت مبارک
شنبه 5 تیرماه سال 1389 03:37
سرچشمه ی عشق با علی امده است گل کرده بهشت تا علی آمده است شد کعبه حرمخانه ی میلاد علی کز کعبه صدای یا علی آمده است
-
دوسال
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 23:42
به تو گفتم قبل رفتنت/اگه نباشی یک روز/کاری با دنیا ندارم به تو گفتم خودمو میکشمو/ پر میزنم تو آسمونا / بگو گفتم یا نگفتم به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات/بگو گفتم یا نگفتم/چشاتم تنهام گذاشتن حالا من موندمو / تیغو/ رگ دستو/عکس پاره با تو بودن/بگو گفتم یا نگفتم مگه بهت نگفته بودم /بیتو روزگار من تیره و تاره/حالا...
-
مگه میشه
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 17:12
توی کوچه های خلوت راهی عشق تو بودم راهی ترانه هائی که برای تو سرودم زیر لب می خوندم آروم تک تک ترانه هاتو به امیدی که دوباره میشنوم بازم صداتو ولی هرچی انتظار کشیدم نیومدی هرچقدر تو کوچه ها قدم زدم نیومدی همه ترانه هام توی گریه گم شدند زیر پام خیس شد از اشکام تو بازم نیومدی به خودم میگفتم هرجا که باشی میای سراغم آخه...
-
دل من اون قدیما شاد می بود
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:13
تنم سرده، رخم زرده، دلم تنگ دلم جام بلوریست خورده بر سنگ زسوز دل دمم گردیده از دود رود از دیدگانم اشک چون رود دل من روزگاری دلبری داشت که آن دلبر در آن عشق جاودان کاشت دل من یک زمانی گل ستان بود که باغبان آن بتی شیرین زبان بود دل من اون قدیما شاد می بود چرا که باغبان او را یاد می بود کنون آن باغبان برده ز یادش خزان...
-
سنگ صبور
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:10
رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونمو دلزده از لیلیا خیلی دلم گرفته از خیلیا نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد...
-
زبان نغمه ساز عشق بستند
جمعه 7 خردادماه سال 1389 19:50
به او گفتند: شاعر را بیازار؟ که شاعر در جهان ناکام باید چو بیند نغمه سازی رنج بسیار سخن بسیار نیکو می سراید به او آزار دادن یاد دادند بنای عمر من بر باد دادند از آن پس ماه من نامهربان شد ز خاطر برد رسم آشنایی غم من دید و با من سرگران شد مرا بگذاشت با رنج جدایی که چون باشد به صد اندوه دمساز به شهرت می رسد این نغمه...
-
بابا طاهر
جمعه 7 خردادماه سال 1389 19:42
مو احوالم خرابه گر تو جویی جگر بندم کبابه گر تو جویی ته که رفتی و یار نو گرفتی قیامت هم حسابه گر تو جویی زخور این چهرهات افروتهتر بی تیر عشقت بجانم روتهتر بی مرا اختر بود خال سیاهت ز مو یارا که اختر سوتهتر بی مرا دیوانه و شیدا ته دیری مرا سرگشته و رسوا ته دیری نمیدونم دلم دارد کجا جای همیدونم که دردی جا ته دیری...
-
با اجازه استاد
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 01:18
سالیانی است که در بند گناهان دلم شب و روزم گذرد گرچه به زندان دلم آتشی را که برافروخت در این خانه ی جان آتش افروز دلم بود و گناهان دلم آه ! ای کاش بیاید دل من بر سر عقل بگذرد کاش خدا از سر عصیان دلم و تو رفتی و دلم ماند و بهاری که گذشت و من و خاطره و یاد سواری که گذشت و تو نزدیک خدا رفتی و فریاد ، که من مانده ام بر سر...
-
بازهم به یاد شهریار
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 21:57
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای بحال دگران می روم تا که به صاحبنظری باز رسم محرم ما نبود دیدة کوته نظران دلِ چون آینة اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این زخدا بی خبران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران...
-
خطا
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 21:46
عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگی ست عشق ها بازیچه اند عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند عشق کو ؟عاشق کجاست ؟! معشوق کیست ؟! حبس نفس است که عشقش خوانده اند آنکه می میرد زشوق دیدن امروزها وآنکه می سوزد زبرق چشم عالم سوزها گر بیاید دلبر تازه تری عشق عالم سوز خاموش می شود چهره ما هم فراموش می شود
-
نشانی
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 21:45
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو کلبه غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام در کلبه را باز کن به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن مرا خواهی دید.... با...
-
شهادت بی بی دو عالم را تسلیت میگویم
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 13:21
عشق یعنی دل سپردن در الست از می وصل الهی مستِ مست عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا عشق یعنی جلوه صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی عشق بر دلداده فرمان میدهد عاشق جان داده را جان میدهد عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت عشق یعنی انقلاب فاطمه از کبودی چشم تار فاطمه عشق یعنی عشق ناب...
-
چرا دنیا پره حادثه های وارونه
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 00:46
چرا دنیا پره از حادثه های وارونه عاشق کسی می شی که عاشقی نمی دونه من به دنبال تو و تو دنبال کس دیگه هچکدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه من واسه ی چشمای نازنین تو یک دیوونم من دوست دارم ولی علتشو نمی دونم حالا که می خوای بری بذار نگاهت بکنم چون یه بار دیگه می خوام این دل و ساکت بکنم یه چیزی فقط بذار واسه روز...
-
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 00:32
همه می پرسند : چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟ چیست در همهمه ی دلکش آب ؟ چیست در بازی آن ابر سپید ، روی این آبی آرام بلند ، که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال ؟ چیست در خلوت خاموش کبوتر ها ؟ چیست در کوشش بی حاصل موج ؟ چیست در خنده ی جام ؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری ؟ نه به ابر ، نه به آب ، نه به برگ ، نه...
-
نغمه ها
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 21:38
دل از سنگ باید که از درد عشق ننالد خدایا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت که جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ این چنگ خاموش کرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت که آهنگ خود را فراموش کرد نمی دانم این چنگی سرونوشت چه می خواهد از جان فرسوده ام کجا می کشانندم این نغمه ها که یکدم نخواهند آسوده...
-
دختر پاک نبی
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 01:00
آنکه خاک قدمش بوسه گه دل ها بود دختر پاک نبی فاطمه زهرا بود آنکه شب تا به سحر غرق عبودیت و راز ذکر می گفت به درگاه خدا زهرا بود آنکه جان دو جهان ام ابیهایش خواند اسوه عصمت و مصداق حیا زهرا بود آنکه در سجده گه عشق به محراب نماز نور می ریخت به سیمای سما زهرا بود آنکه در عفت وی آیه تطهیر آمد همره خامس اولاد عبا زهرا بود...
-
هر قصه یک ترانه
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 00:59
هر قصه یک ترانه هر ترانه خاطره ای دیگر هر عشق یک ترانه ی بیدار است............ ....من شعر می نویسم تو با ترانه های عاشق من ، عاشق تو با ترانه های تشنه ی من ، دریا بر پنج خط ساز سفر ، زخمه می شوی تو گریه می کنی تو لحظه های شعر مرا ، در خویش تجربه کرده یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی یا با ترانه...
-
رمیدیم
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 22:15
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
-
حال دنیا
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 22:04
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای گفت یا خواب است یا باد است یا افسانهای گفتمش احوال عمرم را بگو تا چیست عمر ؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانهای گفتمش آنان که میبینی بر او دل بستهاند گفت یا مستند یا کورند یا دیوانهای
-
برای خنده ی مهزاد
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 12:47
امروزمیخوام یه شعرطنزعشقولانه بزارم امیدوارم خوشتون بیاد ***************************************************** ای یار به جهنم که مرا دوست نداری از عشق تو هرگز نکنم گریه و زاری اگر روزی بری و یار بگیــــــــــــــــــــری الهی تب کنی فرداش بمــــــــــیری الهی سرخک و اوریون بگیـــــــــــــری تب مالت و فشار خون...
-
دوباره دلم هوای با تو بودن کرده
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 00:21
دوباره دل هوای با تو بودن کرده.... نگو این دل دوری عشقت و باور کرده... دل من خسته از این دست به دعاها بردن همه آرزوهام با رفتن تو مردن.... حالا من یه آرزو دارم تو سینه... که دوباره چشم من تو رو ببینه... حالا من یه آرزو دارم تو سینه... که دوباره چشم من تو رو ببینه... واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا می دم... آخه تو رنگ...
-
اشتباه
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 00:14
بزرگترین اشتباهم این بود که فکر می کردم برای منی!! زیادی وابسته ات شدم اشتباهم این بود که واقعیت را میدیدم و چشمانم را می بستم... اشتباهم این بود که دستانت را در دست دیگری میدیدم و گرمایش را من حس میکردم!!! اشتباهم این بود که تو را در ذهنم جور دیگری ساختم و با آن زندگی کردم... نمی دانم چرا اینهمه اشتباه را سالها تکرار...
-
برفتی
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 12:37
ای دیــر بدست آمــده بــس زود برفتی آتش زدی اندر مـن و چون دود برفتی چــون آرزوی تنــگدلان دیـــر رسیدی چــون دوســتی سنگــدلان زود برفتی زان پیش که در بـــاغ وصال تو دل من از داغ فــــراق تـــو ، برآســـــود برفتی ناگشــته مــن از بنــد تــو آزاد بجستی ناکرده مـرا وصــل تــو خشنود برفتی آهنــگ به جــان مــن دلسوخته...
-
دلم گرفته
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 12:10
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی...
-
پی شبنم نمیگردم
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 11:49
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم بلا گردان آن رندم که با زخم دو صد خنجر به پیش هر کس و ناکس پی مرحم نمی گردد در این دنیای تنهایی که لبریز است زدیوانه عجین سایه ی خویشم پی آدم نمی گردم
-
آقا بیا
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 01:42
آقا بیا به خاطر باران ظهور کن ما را از این هوای سراسیمه دور کن وقتی برای بدرقه عشق می روی از کوچه های خسته ما هم عبور کن افسرده از هجوم هوس های عالمیم اقا دل شکسته ما را صبور کن اقا بیا به حرمت مفهوم انتظار اشعار ساده دل ما را مرور کن کی می رسد شبی که تو از راه می رسی ...این باغ های شب زده را غرق نور کن
-
آدمک
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 22:46
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند راستی آنچه که یادت دادیم پر زدن نیست که در جاست بخند آدمک نغمه ی...
-
دلم می گیرد
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 16:51
گاه گاهی که دلم می گیرد به تو می اندیشم خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب! تو همان نوگل دیرینه و من برگ زردی که فتاده است به خاک و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها هم چنان زیبایی! کاش می دانستی که چه کردی با من در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم چشم بر گرداندی و مرا سوزاندی من سراپا همه چشم تو دریغ از یک نگاه...