همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

پی شبنم نمیگردم

 

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم

بلا گردان آن رندم که با زخم دو صد خنجر

به پیش هر کس و ناکس پی مرحم نمی گردد

در این دنیای تنهایی که لبریز است زدیوانه

عجین سایه ی خویشم پی آدم نمی گردم

آقا بیا

 


آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

 ما را از این هوای سراسیمه دور کن

 وقتی برای بدرقه عشق می روی

 از کوچه های خسته ما هم عبور کن

 افسرده از هجوم هوس های عالمیم

 اقا دل شکسته ما را صبور کن

 اقا بیا به حرمت مفهوم انتظار

 اشعار ساده دل ما را مرور کن

 کی می رسد شبی که تو از راه می رسی

 ...این باغ های شب زده را غرق نور کن

آدمک

 

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه که یادت دادیم
پر زدن نیست که در جاست بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند

دلم می گیرد

 

گاه گاهی که دلم می گیرد
به تو می اندیشم
خوب در یادم هست
چه شبی بود آن شب!
تو همان نوگل دیرینه و من
برگ زردی که فتاده است به خاک
و من اندر عجب این دیدار
که تو بعد از سال ها
هم چنان زیبایی!
کاش می دانستی
که چه کردی با من
در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم
چشم بر گرداندی
و مرا سوزاندی
من سراپا همه چشم
تو دریغ از یک نگاه
دل که سرشار ز عشق ،
چشم من غرق حضور،
دست هایم بی تاب،
در خیالم همه تو!
و تو از سنگ و نگاهت بی رنگ
آن زمان که به تو روی آوردم
خوب می دانستم
که چه در سر داری
لیک و اما که نشد
تا ز تو دل بکنم
بارها می دیدم
بین من و تو فاصله ها بسیار است
بارها می خواندم
که دلت در گرو اغیار است
نپذیرفتم باز
چشم به راهت ماندم
پیش پایت چه حقیر می ماندم
قلب پاکم چون فرش
زیر پایت افتاد
دست هایم در تب عشق تو هر دم جان داد
و تو چون کوه یخی
همه را خشکاندی
پشت پایت چه غریب
اشک هایم می ریخت
تارو پودم همه یکباره گسیخت
من گمان می کردم
دل تو مال من است
چه خیالات خوشی!
ولی افسوس و دریغ!
قاتل جان من است
یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم
نکنم هیچ نگاه
نکنم باز خطا
دور دل نیز حصاری بکشم
نغمه ی عشق فراموش کنم
همه را از دل خود می رانم
از همه می گذرم
به جز از عشق تو ای بلبل شیرین سخنم!