آری دریا ! من اجاره می دهم
این اتاق کوچک غمناک را
در کنارش مفت و مجانی ببر
این نگاه عاشق و نمناک را
پیش پایت، مشتری رد کرده ام
تا کنم ارزانیت این خاک را
در ازایش بالی از امواج ده
تا بگردم یک سفر افلاک را
****************************************
مرو که از خودم ای بهترین غزل ، گله دارم
بمان که با خود و دنیای خویش فاصله دارم
بیا به وسعت آئینه ، آشنای قدیمی
که رنج میکشم اما هنوز حوصله دارم
در این سکوت مه آلود به عشق و عاطفه گفتم
که با تمامی بودن هنوز مساله دارم
چه اعتنای غریبی است در حوالی چشمت
از اشتیاق نگاهت چقدر فاصله دارم
هزار پنجره بستی ولی غزل نسرودم
چه سود ای دل عاشق از این معامله دارم
خداحافظ همین حالا ، همین حالا که من تنـــــهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی ، تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگیـــن بــه یاد اون همه تردید
بـــــه یاد آسمونی کـــــه منـــو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سـاده است
نه اینکه میشـــه باور کـــرد دوباره آخـــر جاده است
خداحافظ واســـه اینکـــه نبندی دل بـــه رویــاها
بدونــی بی تـــو و بـــا تـــــو همینه رســم این دنیـا
خداحافظ ... خداحافظ ... همین حالا !
**********************************************************
یـادتــه تــو اوج پایـیـز ، آخریـن لحظه ی دیــــدار
خب مواظب خودت باش، دو سه بار،دوباره تکرار
یـــادتــه بــه مـاجــرامون چقــدر نـگا می کـردیـم
تـــا یــــکی دلش بیــــاد و بــگه خب ،خدانــگهدار
تـــو خداحافظی کــردی ،دل من یه کم تکون خورد
بـــعدش اسمتـــو نــوشتـــم رو ساقــه ی سپـــیدار
بــارون گـریــه کـه بــارید از تو ابر غصه هامون
هــر دومـــون سر گــزاشتـیم روی آجــرای دیـوار
یـه بار دیگه می پرسم راس راسی باید جدا شیم؟
یــادتــه اشک تــو افتــاد روی سیــم گرم گیتـــــار؟
مــنم انــگار مثل اشــکت از چشــات افتـــاده بودم
یـه جوری دلت می لـرزید پس دیـگه نکردم اصرار
خیـلی اونــجا مونده بودیم همــه مـا رو دیده بودن
بـدجوری نــگا می کردن مردم کـوچـــــه و بـــازار
نـگــاتـو گرفــتی از من گـــفتی خب کـــاری نداری
من شـــکستم ولی گــــفتم بـــرو بـــه امـــــید دیدار
دو سـه تــا فردا گذشت و من دیـگــه تـو رو ندیدم
شـــنـیدم ولـــی رســیدی بــه یــکی شــبیه دلـــــدار
دل مـن دوبـــاره لــرزید مــــث اون لـــحظه ی آخر
خـاطرت،هر چی کـه گفتى،شد رو رویـــای من آوار
حالا موندم از خدامون چی بخوام،خوشیت یا غصت
همــه گفتن عکــس اونو دیــگه از رو طاغچه بــردار
امـــا من میـــگم خدایـــا،من کـــه کلی غصـــــه دارم
غمای اونـــم بـــگیر و بــــاز بـــه این دیوونـــه بسپار
**********************************************************
درون کوچه قلبم،چه غمگینانه می پیچد
صدای تو که می گفتی:به جز تو دل نمی بندم
فریب وعده هایت را ،ندانستم،ولی اکنون
بیاد وعده های تو،میان گریه میخندم
برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ،خداحافظ،که دیگر بر نمی گردم
تو بودی آسمان من،غمت همسایه قلبم
ولی خورشید چشم تو، به بام دیگری سوزد
قسم بر سوز پنهانم،تو را دیگر نمیخواهم
که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پر زد
برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ،خداحافظ،که دیگر بر نمی گردم
در آن غمگین غروب سرد،تو از شهرم سفر کردی
نگاهم در افقها ماند و من افسوس می خوردم
شیار گونه هایم را گل اشکم نوازش کرد
و من از تو جدا ماندم،ولی ای کاش میمردم
برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ،خداحافظ،که دیگر بر نمی گردم
همه هستىام را که ذرهاى از لطف بىنهایت اوست، خاک قدمت کردم، شاید بیایى و نفسى بر این خاک تیره ، پاى عنایت گذارى. آنگاه است که چشمان همیشه منتظر نرگس، توتیایى خواهد یافت که جهانى را تواند روشنى بخشد و قافله هستى را راه نماید.
اى مهربانترین! ببین که از اشک، سرشارم؛ ببین که مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مىزند؛ ببین که دستان نیازمند، جز در آستان تو اجابت را نمىیابد. پس بیا و شب هاى تنهایى دلم را که در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران کن.
اى جانان جان! از فیض نگاه توست که عشق در خانه قلبمان مىتپد، و رود زندگى در رگ هاى عمر، جارى است.
ترنم عاشقانهترین کلاممان، موسیقى آرام نام توست، که به تار هستى، زخمه شوق مىزند و آهوى عاشقى را چابک تر از همیشه به هر سو مىبرد.
اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جادههاى سرد انتظار، ره مىپیماییم. شاید آینه اشکمان نیم نگاهى از رخ مهتابىات را حسرت به دل نماند.
اى سرخترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست که هر بامداد سر بر مىکند، تا شاید دراین بىنهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، که بى تو راه گم کردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سال هاست که جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خود ندیدهایم.
بیا که کام عطشناک زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤیایىترین شب هاى دل، نام تو آذین تنهایی هاى بىپایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین! انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مىخواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز کند.
اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مىشود و دلدادگى، کودک نوآموز دبستان کوى توست.
تو جانى و همه خوبی هاى عالم، کالبد.
تو بهارى و همه فضیلت ها، چون شاخههاى تودر تو، تو را انتظار مىکشند.
اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینهها مىتابد. اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس تو چون نسیم بهارى، جان مىبخشد و شکوفایى مىآورد.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که کودکان مهر مادر را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که تن، جان را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که یعقوب، یوسف را.
تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنی ها، بیشتر دوست مىداریم.
****************************************************
مشتاق توام اگر چه غرق گنهم زان دیده مهربان گدای نگهم
در ساعت یازده ، شب پانزدهم فکر فرج ماه شب چاردَهَم
آیت الله وحید خراسانی:
رأس ساعت 11 شب نیمه شعبان دعای فرج را بخوانید
با توجه به روایات نقل شده از اهل بیت (علیهمالسلام) در مورد تأثیر دعای همگانی و نیز بر اساس اهمیت فوق العاده شب نیمه شعبان که هم شب میلاد آن امام رحمت و مهربانی و هم با فضیلتترین شب سال پس از شب قدر است، به گزارش «شیعه نیوز» آیت الله وحید خراسانی در سخنانی فرمودند:
سزاوار است عموم مؤمنین و مؤمنات در آن شب عزیز (شب نیمه شعبان) پس از قرائت سوره یس و اهداء آن به آستان مقدس ولیعصر ارواحنا فداه و خواندن زیارت سلام علی آل یس، رأس ساعت 11 شب نیمه شعبان دعای فرج را بخوانند و تعجیل ظهور مولود نیمه شعبان را از خداوند متعال درخواست کنند.
همچنین مناسب است تا در تمامی مکانهای مقدس و مجالس جشن و سروری که در آن شب تشکیل میگردد این قرائت سوره یس و دعا و توسل همگانی انجام گیرد.
ﻧـﮕﺎﻫﻲ ﻣﻴـﻜﻨﻲ ﻣﺎ رو
ﻣﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺪﻳﺪی ﺗﻮ
ﻳﺎ ﺷﺎﻳﺪ دﻳﺪی و
رﺳﻮاﺗﺮﻳﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺪﻳﺪی ﺗﻮ
ﻳﺎ ﻣﺎ ﻣﺠـﻨﻮﻧـﻴﻢ و ﺧـﻮﻧﻪ ﺧـﺮاﺑﻲ ﻋﺎﻟـﻤﻲ داره
ﻳﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﻮﻧﺪه و دﺳﺖ از ﺳﺮ ﻣﺎ ﺑﺮ ﻧﻤﻲداره
ﺧﺪاﻳﻴﺶ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﻢ اﻧﮕﺎر ﻧﺪاره
ﻳﺎ اﮔﻪ داره دل رﺳﻮای ﻣﺎ ﺑﻨﺪ ﻛﺮده و ﺑﺎزم ﮔﺮﻓﺘﺎره
اﻟﻬﻲ دل ﺧﻮﺷﻲ ﺑﺎﺷﻪ ﭘﻨﺎﻫﺖ
ﮔﻼی رازﻗﻲ ﺗﻦ ﭘﻮش راﻫﺖ
اﻟﻬﻲ ﺧﻮش ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻨﺎری
ﺑﺨﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺧﺮوس ﺧﻮن ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راﻫﺖ
ﺻﻔﺎی دﻳﺪﻧﺖ ای ﻗﺼﻪ ﻧﻮر
ﻣـﻨﻮ ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﺒﺮ ﺗﺎ آﺧﺮ دور
ﮔﻼی ﭘﻴﺮﻫﻨﺖ، ﻳﺎس و اﻗﺎﻗﻲ
ﺑـﻤﻮﻧﻢ ﻣﻨﺘـﻈﺮ، ﺗـﺎ ﻗﺼﻪ ﺑﺎﻗﻲ