دعاى روز سوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
خدایا روزى کن مرا در آنروز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان.
نماز شب سوم ـ ده رکعت در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره قل هو الله احد....
مناسبتهاى روز سوم:
1 ـ نزول انجیل بر حضرت عیسى علیهالسلام 2 ـ وفات شیخ مفید در سال 413 ه . ق 3 ـ جنگ تبوک در سال 9 ه . ق.
نمازش چهار رکعت ، در هر رکعت حمد و بیست مرتبه انا انزلناه
بخواند (( اللهم قربنى فیه الى مرضاتک و جنبى فیه من سخطک و نقماتک و وفقنى فیه لقرائة ایاتک برحمتک یا ارحم الراحمین . ))
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید
که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا
نازم آن دوست که با لطف سلیمانی خویش
پــــله از سلسـله دیـــو دعــا کـــــرد مـــرا
فیض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهـی تا به لـب آب بقـا کرد مـرا
من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهی
لایـــق مکتب فخــر النجبا کـــرد مـــرا
در شگفتم ز کرامات و خطاپوشی او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا
دست از دامن این پیک مبـارک نکشم
که به مهمانی آن دوست ندا کرد مرا
زین دعاهاست که با این همه بیبرگی و ضعف
در گلـستــــان ادب نـغمـــه ســرا کــــرد مـــرا
هر سر مویــم اگـر شـکر کند تـا به ابــد
کم بود زین همه فیضی که عطا کرد مرا
" فتحالله اسلامینیا "
*************************************************
دعا و اعمال شب اول ماه رمضان
شب اول در آن چند عمل است :
اوّل آنکه طلب هلال کند و بعضى استهلال این ماه را واجب دانسته اند
دوّم چون رؤ یت هلال کرد اشاره به هلال نکند بلکه رو به قبله کند و دستها را به آسمان بلند کند و خطاب کند هلال را و بگوید:
و روایت شده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله چون رؤیت مى کرد هلال ما رمضان را روى شریف را به جانب قبله مى فرمود و مى گفت :
و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که چون رؤ یت هلال نمودى بگو:
با یاد روز اشنایی
همراه اندوه نگاهت
رفتم که دیگر بر نگردم
دیگر نمی مانم به راهت
یاد تو همچون سایه با من
هر جا که رفتم همسفر بود
تو بی منو یاد تو با من
عشق تو دیگر بی ثمر بود
من قصه ی اندوه و دردم
رفتم که دیگر بر نگردم
من شعله ای خاموش و سردم
رفتم که دیگر بر نگردم
رفتم دگر بدرود بدرود
پایان گرفت افسانه ی ما
چون قایقی در دست طوفان
ما عشقمان گم شد به دریا
رفتم دگر بدرود بدرود
از من چه دیدی من چه کردم
از من گذشتی بی تو من هم
رفتم که دیگر بر نگردم
اکنون چو پاییز نگاهت
غمگینم و تنها و خسته
کی می توان برگشت افسوس
پشت سرم پل ها شکسته.......
************************************************
روی یک جدول بسته
یه پسر بچه نشسته
گلهای سرخ رو گرفته
لای انگشتهای بسته
گل فروش کوچک ما
شبها زخمهاشو شمرده
همه ی آرزوهاشو
باد دزد کوچه برده
اگر هم با گشنگی هاش
شب رو تا صبح سر آورده
سر رسیدن بهار رو
کسی یادش نیاورده
آی خانم...گل
آی آقا...گل
اولین بهار من گل
آی خانم...گل
آی آقا...گل
آخرین بهار من گل
آدما تو فکر عیدن
فکر یک ماهی سفیدن
اونا از تو خونه هاشون
انگار هیچی نشنیدن
دیگه شب از راه رسیده
غنچه غروب رو چیده
از پسر بچه ی خسته
هیچکی یک گل نخریده
پل عابر پیاده اما
جای امن خوابه
رو لب اون پسر اما
یه سوال بی جوابه
ای خدا چرا نمی شه
این گلها یه لقمه نون شه
جای خواب من رو ابرها
روی باغ آسمون شه
چرا سوسوی ستاره
تو شب من نمی مونه
قدر این گلهای سرخ رو
چرا هیچ کس نمی دونه
صبح شده اون وره شیشه
پسرک بیدار نمی شه
انگاری تمام عمرش
توی خواب بوده همیشه
گلهای مرده ی پرپر
روی پل ریخته کنارش
خیره موندن به خیابون
اون چشمای بیقرارش
چشم بچه های کوچه
اما بازن زیر بارون
توی مرخصی عیده
پاسبون این خیابون
کی می شه از خواب بیدار شن
آدمای این خیابون!