همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

زبان نغمه ساز عشق بستند

 

به او گفتند: شاعر را بیازار؟

که شاعر در جهان ناکام باید

چو بیند نغمه سازی رنج بسیار

سخن بسیار نیکو می سراید

به او آزار دادن یاد دادند

بنای عمر من بر باد دادند

 از آن پس ماه من نامهربان شد

ز خاطر برد رسم آشنایی

غم من دید و با من سرگران شد

مرا بگذاشت با رنج جدایی

که چون باشد به صد اندوه دمساز

به شهرت می رسد این نغمه پرداز

 مرا در رنج برده سخت جان دید

جفا را لاجرم از حد فزون کرد

فغان شاعر آزرده نشنید

دل تنگ مرا دریای خون کرد

چنان از بی وفایی آتش افروخت

که سر تا پای مرغ نغمه خوان سوخت

 نگفتندش که: درد و رنج بسیار

دمار از روزگار دل برآورد

دل شاعر ندارد تاب آزار

که گاه از شوق هم جان می سپارد

بدین سان خاطر ما را شکستند

زبان نغمه ساز عشق بستند

بابا طاهر

 

مو احوالم خرابه گر تو جویی 

جگر بندم کبابه گر تو جویی  

ته که رفتی و یار نو گرفتی 
قیامت هم حسابه گر تو جویی 
زخور این چهره‌ات افروته‌تر بی 
تیر عشقت بجانم روته‌تر بی  
مرا اختر بود خال سیاهت 
ز مو یارا که اختر سوته‌تر بی  
مرا دیوانه و شیدا ته دیری 
مرا سرگشته و رسوا ته دیری
 نمیدونم دلم دارد کجا جای 
همیدونم که دردی جا ته دیری  
زدست عشق هر شو حالم این بی 
سریرم خشت و بالینم زمین بی  
خوشم این بی که موته دوست دیرم 
هر آن ته دوست داره حالش این بی  
عزیزون از غم و درد جدایی
 به چشمونم نمانده روشنایی
 گرفتارم بدام غربت و درد 
نه یار و همدمی نه آشنایی  
ته که خورشید اوج دلربایی 
چنین بیرحم و سنگین دل چرایی  
به اول آنهمه مهر و محبت 
به آخر راه و رسم بی وفایی

با اجازه استاد

 

سالیانی است که در بند گناهان دلم  

شب و روزم گذرد گرچه به زندان دلم 

آتشی را که برافروخت در این خانه ی جان  

آتش افروز دلم بود و گناهان دلم  

آه ! ای کاش بیاید دل من بر سر عقل 

بگذرد کاش خدا از سر عصیان دلم 

 

و تو رفتی و دلم ماند و بهاری که گذشت 

و من و خاطره و یاد سواری که گذشت 

و تو نزدیک خدا رفتی و فریاد ، که من 

مانده ام بر سر راهت ، چو غباری که گذشت 

و خدا مثل تو نزدیک تر از خاطره هاست 

تو غریبانه گذشتی ، چو بهاری که گذشت 

با سلام خدمت همه دوستان این اشعار متعلق به استاد ما جناب آقای قنبری هست که ایشون دانشجوی فوق دکترای هوش مصنوعی هستن من از اشعار ایشون خیلی خوشم اومد برای همینم دوتا رو انتخاب کردم و تو وبلاگ گذاشتم البته من قبلا هم گفتم من شاعر نیستم و اشعار وب رو هم از جا های مختلف میارم