همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

حضرت عباس(ع)

 
حضرت عباس

تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا نا کام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر شش ماهه من زنده بود
تا توبودی خیمه ها غارت نشد
بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودی چه ره ها نیلی نبود
دستها آماده سیلی نبود
تا تو بودی دست زینب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا که مشکت پاره  و بی آب
دشمن بر کینه ات شاداب شد

شبحی شکسته از نهایت دشت بر می‌گردد. از سفری که ره آوردش بی‌برادری است.

از ساحل تشنگی آمده و دستان دریا را در پای نخل‌های نگران و ساحل تفتید علقمه کاشته است.

توان واپس نگریستن نیست. همه هستی او بر خاک افتاده و همه هستی کودکان را جرعه جرعه زمین حریص نوشیده است.

اینک بر می‌گردد. از روزنه خیام، دخترکی کنجکاو سرک می‌کشد. قامتی شکسته، در جزر و مد افتادن و برخاستن، وسعت چشم‌های بی رمقش را می‌پوشاند.

- پدر تنهاست، تنها برمی‌گردد. عمویمان عباس همراهش نیست.

در آستانه خیمه منظومه خیس چشم‌ها بر مدار شکسته قامت حسین ایستاد. اشک طغیان کرد و طوفان همه دشت را در هم پیچید. پرسش در پرسش، انتظار در انتظار حسین را شکسته‌تر می‌کرد. هیچکس از عطش نمی‌پرسید. هیچ لبی را تمنای آبی نبود. عطش عباس، تشنگی چشم‌ها و گوش‌های تفتیده در نوشیدن جرعه‌ای کلام، حسین را محاصره کرده بود، و او... چه پاسخی می‌توانست بدهد.

سمت حرکتش را تغییر داد و عمود ایستاده‌ترین خیمه- خیمه‌برادر- را فرو افکند و چه پاسخی رساتر از این. روبرگرداند تا هیچکس شکستگی دوباره‌اش را نبیند.

از خیمه‌ها شعله شعله عطش می‌جوشید. دخترکان تشنه کام و پسرکانی که هنوز لبخنده‌های نخستین زندگی را تجربه می‌کردند می‌گریستند. جگر سوزترین گریه از آن شیرخواره‌ای بود که هنوز حتی گفتن «آب» را نمی‌توانست. نگاه بی‌رمق، دست و پا زدن و گریه‌ای که کم کم در گلوی خشکیده غروب می‌کرد تنها تکلم او بود.

پدر در غریبی دشت، در شقاوت خیزترین لحظه‌ها، در برزخی میان آه آه کودکان و قاه قاه دشمنان ایستاده بود. تمامی امید او، تکیه گاه صمیمی درد آلود‌ترین ثانیه‌ها و پشتوانه یک کربلا تنهائیش رفته بود.

خوب می‌دانست دیگر آب به زیارت لب‌ها و خیمه‌ها نخواهد آمد.

 

برگرفته از:

حنجره معصوم، دکتر محمد رضا سنگری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد