همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

میلاد سیدالساجدین مبارک

 

 سلام اى چارمین نور الهى

 کلیم وادى طور الهى

تو آن شاهى که در بزم مناجات

خدا مى‏کرد با نامت مباهات

تو را سجاده داران مى‏شناسند

تو را سجده گزاران مى‏شناسند

تو سجادى تو سجاده نشینى

تو در زهد و ورع تنهاترینى

قیامت مى‏شود پیدا جبینت

به صوت «این زین العابدینت»

شبیه تو خدا عابد ندارد

مدینه غیر تو زاهد ندارد

تو با درماندگان خود شفیعى

تو با خیل جذامى‏ها رفیقى

سحرها نان و خرما روى دوشت

صداى سائلان تو به گوشت

فرزدق را تو شعر تازه دادى

تو بر شعر ترش آوازه دادى

تو میقاتى تو مشعر زاده هستى

عزیز من پیمبر زاده هستى

تو کز نسل امیر المؤمنینى

پیمبر زاده ایران زمینى

سزد شاهان فتند اینجا به زانو

على‏بن الحسین شهر بانو

تو را ایرانیان رب مى‏شناسند

تو را با نام زینب مى‏شناسند

تو در افلاک زین العابدینى

تو روى خاک با ما همنشینى

قتیل تار گیسوى تو اصغر

فدایى تو باشد همچو اکبر

ابوفاضل همان ماه مدینه

کنارت دست دارد روى سینه

تو کوه عصمتى، لرزش ندارى

تو از غیر خدا خواهش ندارى

تو در بالاى منبر چون رسولى

تو در محراب خود گویا بتولى

تو بابایى چنان شمشیر دارى

تو بابایى ز نسل شیر دارى

تو را شب زنده داران مى‏پرستند

لبت را روزه داران مى‏پرستند

تو جنس‏ات از نیستان غدیر است

تو نامت روى دیوان غدیر است

تو بر پیشانى خود پینه دارى

تو بر حق خدمتى دیرینه دارى

تو آنى که به کویت هر که آمد

غلام مستجاب الدّعوة باشد

تو اشک مطلقى، گریه تبارى

تو از روز ازل ابر بهارى

تو مقتل سیرتى از جنس آهى

تو مثل حنجر گل بى گناهى

رعیت‏هاى تو شه زادگانند

اسیران درت آزادگانند

تو بزم روضه را بنیانگذارى

تو در دل روضه ماهانه دارى

تو از جنس غرور دخترانى

تو آه سینه بى معجرانى

تو منبر رفته‏اى اما به ناقه

سخن‏ها گفته‏اى امّا به ناقه

تو آن یعقوب یوسف زاده هستى

تو آن از دست یوسف داده هستى

مرا سلوک به حدی رسیده در جانم، که از تو گریزی نمی شود و نمی توانم به سرمنزل برسم؛ بی آنکه بارانیِ قنوت های روشن تو، راهنمای این همه تیرگی های تنم و شکستگی اندوهبار روحم باشد. من خودم را گم کرده ام، خدایم را می جویم؛ کدام عبادت جاری در رگ هایم افسرده که این طور می خواهم از امام عبادت ها، شفاعت بگیرم؟ مهربان ترین یار سلام! می خواهم اگر لایق باشم، پشت سرت قامت به استقامت افراها بیاویزم. می دانم آقا! شانه‌های صبوری‌ام قدر شمشادها هم نیست؛ امّا چشم های تو معراج سلوکم می شود؛ اگر بگذاری پای بی کرانه‌های نمازت فقط وضو بگیرم و زل بزنم به همه نماز... . آقا! امروز میلاد توست؛ میلاد ششمین قافله معصوم، چهارمین اشراق امامت، اولین زینت نماز... سجاده سجاد، پر می‌شود از بوی خلسه روزهایی دیگر... تو دم به دم بر آسمان دعا، ستاره می پاشی، ماه مهربان. می‌گویم آقا! یادم می‌دهی «بسم اللّه» را چطور بگویم که شانه هایم از برکات حرف اولش بلرزند؟ یادم می‌دهی صحیفه کدام درخت طور عاشقی است؟ امروز میلاد ققنوس‌هاست در آتش عشق تو. خاکستر کدام سوره خوانی سبزت بوده اند که این گونه به آسمان بال تازه می زنند؟ شنیده‌ام پیاده می رفتی به خانه عشق، از این سوی سرزمین وحی تا به دوست برسی! آقا! این همه مرکب داریم و پاهایمان نمی کشد! نشان بده که تولاّ چگونه است؟ از توکل، کوله بار عنایتمان را پُر کن و با عشق آسمانی ات، ما را شفاعت! می دانم تو آمده‌ای تا بفهمم خورشید چقدر کوچک است! آمده ای تا شهاب‌های ثاقب ذکر بر جان دیو و شیاطین بنشیند. آمده‌ای که تقدیر ملکوتی دستهایت بر سر غریبه های غمگین بنشیند. امام صبور گریه ها و رکوع ها، امام مهربان سجده ها و سلوک ها، سجاده ها دارند یاس می پاشند و گل محمدی؛ به برکت این که تقدیسشان خواهی کرد. حالا که می آیی، بگو در عبای تو چندین هزار پروانه لانه دارند؟ بگو پرستوها از کدام اشاره سر انگشت تو به خورشید می روند؟ امروز می خواهم جواب همه سؤالهای چشم هایم را از دستهای تو بگیرم. ای کرامت جاری در ثانیه های آغاز! می خواهم برای خودم قصه تولد مردی را بگویم که با دُعاهای او هزاران بُلبل شیدا متولد می شوند. می خواهم از آغاز مردی بگویم که وارث هزاران زخم است؛ امّا شکر، آستانه دست هایش را می بوسد. می خواهم بروم یک گوشه دنج مسجد، صحیفه را باز کنم و به شکرانه چهارمین امام اشراق سجده کنم.  

نوشته‌ی: امیر مرزبان

نظرات 13 + ارسال نظر
موچه شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ

کمیسر قالب وبلاگت رو عوض کردی یا برای من اجرا نیمشه؟
نمیدونم چی شده! به هر حال
این یکی میلاد هم بر شما مبارک
ببین همین جوری مجبور شدی سه بار پشت هم آپ کنی
شعری بس طولانی و زیبا بود
خوندن صحیفه سجادیه چهره امام چهارم رو برای خود من خاص کرده
میلادش مبارک

موچه شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

نه مثل اینکه من اشتباه کردم
قالب همونه :)

موچه شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ

راستی کمیسر دعای فرجت خیلی قشنگه
خدا کنه ما هم از شما یاد بگیریم یکم منتظر باشیم :(

محمد زند شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://ihate-love.tk

سلام سلام
من دوباره آپ
بیکارم دیگه هر روز آپ می کنم و همرو دعوت می کنم

سعید شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام
ببخشید من بازم مزاحم شدم راستش بنده فرصت خالی خیلی کم دارم و چون سیستم ندارم وارد شدنم به محیط اینتر نت همواره با مشکلاتی مواجه برای همین دیر به دیر وبلاگمو آپدیت میکنم.
در مورد موضوع رفتنم هم از وبلاگ کلاس باید بگم روی هوا که تصمیم نگرفتم برم دلایل محکمی برای خودم دارم ولی از طفی واقعا برام سخته کسی خواهش و خواسته ای از من داشته باشه و بتونم انجام بدم و دستشو رد کنم ویادم نمیاد تا به حال این کارو کرده باشم ولی فعلا شرمنده ام و نمیتونم بیام اگرم بخاطر صحبتهای شما و برخی دوستان دیگه تصمیم بر آمدن بگیرم زمان بر خواهد بود نمیدونم کی اسممو دوباره نوشته ولی خودم نبودم. به هر حال بنده را ببخشید.
راستی متن کامل اون نوحه (بی تو ای صاحب زمان ...) را توی موبایلم دارم ولی نمیدونم راهی داره از مبایل به وبلاگ برای دانلود گذاشت یا نه اگر خواستید و راهشو بلدید بگید براتون بزارم برای بلوتوث کردنش تو کلاسم مشکلی ندارم هرطور خودتون مایلید.

مهزاد شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ

ســـــــــلام عزیزم
من اگه مثل تو آپ کنم یه روزه کل شعرام تموم می شه ...
قربونت برم باصفا بذااااااااااااار تو زیاد آپ کنی من بیام بخونمت ...
عیدت مبارک ...
مراقب خودت باش

نیلوفر یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://khoneye-dewdrop.blogsky.com/

تو ان رحمت گشای اسمانی
تو ان خونین دل راه خدایی
تو ان رهنمای گم کرده راهی
عید تو هم مبارک
شاد باشی

zahra یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ http://sejdeyesorkh.blogfa.com

سلام..وب قشنگی داری..ممنون که بم سر میزنی..
من اپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیدم..حتما یه سری بزن.
منتظر حضور قشنگت.فعلا...

موچه یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ

اعیاد تموم شد تو هم برگشتی سر خونه اول
دوباره روز از نو روزی از نو
بابا بنویس دیگه
خسته شدم
میخوام پست جدیدت رو بخونم

علی اکبر لطفی یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.lotfi61.persianblog.ir

سلام
بسیار جالب بود
خواندم ولذت بردم
ایام شعبانیه را هم تبریک می گویم
از دعوت شما ممنون
در پناه حق

موچه یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 ب.ظ

یادم باشه هر چیزی بهت نگم
پرونده سازی میکنی؟
بـــزغـــالـــم رو چــــی کـــار کــــردی!!! :((

موچه دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ

اگه تو کمیسری من کاراگاه گجتم
تا بزغاله رو نفهمم چی کارش کردی ولکنت نیستم

من دستم به تو برسه این بازیات رو ازت میگیرم انقدر خشن نباشی
چیه همش داری میکشی و تیکه تکیه میکنی

خاله دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://shabanehayam.blogfa.com

سلام.ممنونم که باخواهردوستم همدردی کردی خاله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد