می روم تا به همه فرصت ابراز دهم
که حضورم شکند قلب پر از دلخوری جمعی را
می روم تا به سکوت
فرصت گفتن بدهم
حرف خود را زده ام
دوست دارم که سکوت
حرف خود را بزند
دوست دارم که سکوت
بشکند مهر سکوت
به سکوت فرصت گفتن دادم
سخنی تازه نداشت
می روم تا به نبود
تا به غیبت
فرصتی تازه دهم
تا که حاضرشود این غیبت سرد
تا چشد طعم حضور
تا ببیند که حضور
چه صفایی دارد
گرچه این رفتن من
به سکوت ، به نبود
خبری خوش باشد
این مهم است که با رفتن من
خاطره ها می جوشند
خاطره تابه ابد اینجا هست
تو بگو غیبت خاموش کجاست
خاطره از دل من حرف زند
اما کو
سخنی از دل بی جان سکوت
خیالم راحت
بعد رفتن
جای این من
خاطره تابه ابد هست و سخن می گوید...
ممنون عزیز منم لینکت کردم
سلام
کجا می ری تنهایی ؟؟؟؟
خدا پشت و پناهت زود برگرد
فکر کنم در آپ کرد وبلاگ رکود دار شی! نظرت چیه ؟؟؟
سلام دوست عزیز
خواندم ولذت بردم
شما را به خواندن سه رباعی دعوت می کنم
در پناه حق
اخه چرا خودتو اینجوری معرفی کردی همینه دیگه میگن دخترا ضعیفن و.......... بماند وبلاگت قشنگ بود ولی افسردم کرد