همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

همه چیز مثل ، زندگی

خواب مرگم باد اگر دور ازتو خوابم آرزوست *** خون خورم بی چشم مستت گرشرابم آرزوست

جام اگر بشکست

زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند

شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند

ابر بی باران اندوهم

خار خشک سینه کوهم

سالها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم

نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه

حالیا خاموش خاموشم

یاد از خاطر فراموشم

روز چون گل میشکوفد بر فراز کوه

عصر پرپر می شود این نوشکفته در سکوت دشت

روزها این گونه پر پر گشت

چون پرستوهای بی آرام در پرواز

رهروان را چشم حسرت باز

اینک اینجا شعر و ساز و باده آماده است

من که جام هستیم از اشک لبریز است میپرستم

در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر برد

با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داد

در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد

ناله من میترواد از در و دیوار

آسمان اما سراپایش گوش و خاموش است

همزبانی نیست تا گویم بزاری ای دریغ

دیگرم مستی نمی بخشد شراب

جام من خالی شدست از شعر ناب

ساز من فریاد های بی جواب

نرم نرم از راه دور

روز چون گل میشکوفد بر فراز کوه

روشنایی می رود در آمان بالا

ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است اما من

همچنان در ظلمت شبهای بی مهتاب

همچنان پژمرده در پهنای این مرداب

همچنان لبریز ز اندوه می پرسم

جام اگر بشکست

ساز اگر بگسست

شعر اگر دیگر به دل ننشست


[ جام اگر بشکست (فریدون مشیری) ]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد